هرکسی داستان محصربه فردی برای زندگی خودش داره، دلیل اینکه مثل بقیه میخوام تجربه مهاجرتم رو با شما به اشتراک بذارم به اینه که شاید شما هم با استفاده از اون بتونید تصمیمات درستتری بگیرید.
من از کودکی با واژه مهاجرت کاملا آشنا بودم؛ 10 روزه بودم که اولین مهاجرتم انجام شد، من متولد خرمشهرم و به محض تولدم، عراق به خرمشهر حمله کرد و خانواده من مجبور به جابجایی شدن و تا چندین سال مردم شهرهای دیگه به ما میگفتن مهاجران.
اینو گفتم که بدونید من اصلا از مهاجرت نمیترسم چون خیلی در زندگیم جابجایی داشتم. سال 95 بود که از لحاظ مالی اوکی شده بودم، چند تا مسافرت خارجی هم قبلش رفته بودم، مزه اون مسافرتا زیر زبونم بود، فکر میکردم زندگی کردن در کشور دیگه میتونه مثل مسافرت کردن لذت بخش باشه، من فقط آزادی و پول رو میدیدم و اصلا به جنبههای منفی فکر نمیکردم.
چندتا کشور رو برای مهاجرت برسی کردم، دبی و ترکیه [برای اطلاع از هزینه زندگی در ترکیه این مطلب را بخوانید] برای من گزینههای خوبی بودن چون هم نزدیک بودن، هم فرهنگشون به ما نزدیکتر بود و اینکه نمیخواستم پلهای پشت سرم رو خراب کنم و کسب و کارم رو در ایران نگه داشتم.
از چند سال قبل موج مهاجرت توی ایران شکل گرفته بود، هر کس رو میدید یا تصمیم به مهاجرت گرفته بود یا در حال مهاجرت بود و عجیب که خیلیها بدون دلیل خاصی میخواستن برن شاید تنها دلیلش این بود که بقیه رفتن بزار ما هم بریم.
البته که هر کس دنبال دلیل قانع کنندهای برای اطرافیان بود؛ مثلا بچه در کشور دیگه بسیار پیشرفت میکنه یا اونجا آزادی هست و بعضی فکر میکردن دلیل عدم موفقیت اونا افراد دیگهای هستن و اگر از ایران برن 100% موفق میشن.
منم برای خودم توجیهاتی داشتم، یکیش اینکه بچههام بتونن برن کشور دیگه و تحصیلات خوبی داشته باشن، غافل از اینکه بچهای که دنبال تحصیل باشه خودش راه خودش رو پیدا میکنه؛ الان که به گذشته فکر میکنم میبینم دلیل قانع کنندهای برای مهاجرت نداشتم و اشتباه کردم؛ اما اگر اون موقع نرفته بودم حتما الان میرفتم!
ما اینجوری هستیم حتما باید تجربه کنیم تا بفهمیم یک کار اشتباه است امیدوارم شما ار تجربه من بتونید استفاده کنید و تصمیم درست بگیرید، همینجا هم از سایت تجربه تشکر میکنم این فرصت رو به من داد تجربیاتم رو با بقیه به اشتراک بزارم.
در نوشتههای بعدیم چگونگی مهاجرت کردنم و نکات مثبت و منفی اون رو باشما به اشتراک میگذارم.